چهارشنبه ۲۳ اسفند ۰۲
دلم آشوب، چون آن دوش که در آن، مه خوش پوش
از به تشویش سر آورده، بلرزید و بلغزید بر آن خوش رخ شب پوش
چون نشستم و نگه کردم از احساس، به چشم تر و خنده پر حس شرر های نگاهش
چون لب به سخن، حرف به آواز و دم از بازدم آورد
خندیدم و خندید و
جهان شوق تر آمد.